3.
دیروز خواهرم میخواست بره کتاب بخره، مامانم خونه نبود و کارت بانکی منو برد..
امروز رفتم دکتر.. بعدش رفتم داروخونه داروهامو بگیرم. گفت تشریف ببرید صندوق..
رفتم کلی توی صف صندوق موندم..وقتی نوبتم شد، گفت صدوشصت تومن!!!
کیفمو نگاه کردم دیدم فقط صد تومن دارم..کارتمم توی کیفم نبود! خواهرم یادش
رفته بود بده بهم..
نمیدونستم چطوری به مرده بگم پول ندارم!!
گفتم ببخشید اقا من انقد پول همراهم نیست.. باید بعدا بیام داروهامو بگیرم.. گفت کارتم نداری؟ گفتم جا گذاشتم!
گفت باشه مشکلی نیست فقط برگرد برو از داروخونه نسخه ات رو پس بگیر..
برگشتم توی داروخونه..چقد سخت بود برام گفتن این که پول ندارم!! دوتا اقای جوون پشت گیشه بودن.. گفتم ببخشید من پول زیاد همراهم نبود، اگه ممکنه نسخه ام رو بدید که بعدا بیام داروهامو بگیرم...
یکیشون گفت چقدر پول همراهته؟ گفتم نود تومن.. گفت میخوای به اندازه نود تومنشو بدم بهت..بقیه اش رو بعدا بگیری؟!
گفتم اره اینطوری بهتره..
بعد داشت توی سیستم میزد گفت هشتاد تومن میزنم که برای برگشتت هم پول بمونه!
با این که از روی دلسوزی و شاید برادرانه اون حرفو زد ولی برای من سنگین بود...! گفتم پول برای برگشتم دارم!
گفت خب چرا دعوا میکنی؟!! همون نود تومنو میزنم..
دیگه نود تومن از داروهامو گرفتمو اومدم خونه..
توی راه همش داشتم فک میکردم ندارایی چقد سخته و اینکه امروز گفتن اینکه پول همراهم نیست چقد برام دردناک بود ووو

با این که شاید طبیعی بود که اون اندازه پول همراهم نباشه..
بعد همش غصه ی مردایی رو خوردم که شرمنده ی زن و بچشون میشن!
خدا جیب همه رو از خزانه ی غیبش پر کنه..
این دعا رو خیلی وقت پیش توی امامزاده از خانومی یاد گرفتم که نمیشناختمش..ولی دعاش برام جالب بود و توی ذهنم موند!

